ترس در یادگیری

مقدمه

ترس[1] یکی از پدیده هایی است که نقش بسیار تعیین کننده ای در تکامل انسان ابتدایی داشته است . همچنین در شکل گیری و توضیح شخصیت انسان و روابط اجتماعی و یادگیری ، ترس جزء یکی از فاکتورهای اساسی ای محسوب می شود وسنجش درست نقش ترس ، در روانشناسی و روانکاوی و همچنین در جامعه شناسی بسیار حائز اهمیت است .زندگی بسیاری از انسانها توام با ترس است و این در حالی است که شاید اغلب آنها بر علت و حتی وجود ترسهای خویش نااگاهند و عدم خشنودی خود را زندگی و رفتارهای ناشی از ترس خود را جزء شخصیت خود دانسته و می پندارند که شخصیت آنها این چنین شکل گرفته و این شخصیت منحصر به فرد انها و غیرقابل تغییر است . بدین معنی آنها توانائی بازشناسی خود را از دست داده اند.ترس همواره بعنوان یکی از مهمترین مشکلات جامعه بشری معرفی شده است و بسیاری از نابسامانی های رفتاری کودکان و نوجوانان ، سوء عمل ها ، بی تصمیمی ها ، ضعف اراده ها ، عدم توان اندیشیدن درست و حتی لغزش ها و سقوط های اخلاقی به ترس مربوط می شود و همچنین ترس در جنبه آموزش و یادگیری  مساله مهم و نگران کننده  ای است که بسیاری از والدین و مربیان در رابطه با خود و فرزندان خویش با آن مواجه اند. بطور کلی ترس حالتی است هیجانی ناشی از یک احساس نا امنی . احساسی که آدمی را در مبارزه با مشکلات و رفع موانع دچار آسیب کرده و توان تلاش را از انسان می‌گیرد.  گاهی ترس و اضطراب را مترادف هم بکار می برند در صورتی که بین این دو تفاوتهاست. ترس پاسخی است به خطری آنی و آشکار، درباره پدیده ای که قابل رویت و تصور است. ولی اضطراب پاسخی است به خطری احتمالی که ریشه آن در وجود آدمی ناپیدا و نامعلوم است.در ترس علتی واقعی ، پنهان یا آشکار وجود دارد. ولی در اضطراب علت ناشناخته و ریشه آن مبهم و ناپیدا ست.ترس از علتی خارجی نشئت می گیرد. در حالیکه اضطراب ریشه  داخلی دارد. اساس و ماهیت ترس مکانیسمی دفاعی است که در آدمی احساس رمندگی بوجود آورده و زمینه را برای سلامت و امنیت آدمی فراهم می آورد. تجلی ترس زمانی در انسان ظهور می کند که آدمی خود را در معرض یا احتمال آسیب و نابودی ببیند. میل و علاقه او به ادامه زندگی و رغبت او به حفظ وجود ، او را وامیدارد که خود را از آن دور دارد( مهدوی ، 1392).

در این مقاله سعی شده است که مفهوم ترس و رابطه ترس و یادگیری در دیدگاه روان تحلیلی[2] و دیدگاه شناختی[3] تبیین و بررسی شود .

دیدگاه روان تحلیلی و ترس : ترس یکی از اجزاء پایه ای روان پریشی  است .ترس پاسخی است به تهدیدهای واقعی یا تصوری، که روانکاوان آن را مایه نخستین تداعی های ذهنی فرد تعریف کرده اند. فروید ترس ها را بر اساس منشأ ، شدت و نوع تظاهر بیرونی آن ، بر سه قسم عنوان کرده است : ترسهای منطقی ، ترسهای نابهنجار و ترسهای اخلاقی .ترسهای منطقی عللی روشن و معین در محیط انسان دارند و شدت و ضعف اینگونه ترسها رابطه ای مستقیم با شیء و یا عامل ترس زای محیط انسان دارد ، فروید در این باره می نویسد : خطر منطقی ، عبارت از خطری است که ما بر آن واقف هستیم ، ترس منطقی ترسی است که ناشی از یک واقعیت است . بدون وجود ترس منطقی  احساس محافظ  زندگی انسان نمی تواند ادامه داشته باشد . همینطور ترس منطقی هشداری است که باعث می شود که ما در محیط خطرزا بیشتر مراقب خود باشیم .برخلاف ترسهای منطقی علل و منشأ ترسهای نابهنجار برای فرد ناروشن و ناآگاهند . انسان مبتلا به ترسهای نابهنجار باید در صدد برآید برای ترسهای خود علتی بیابد  و در راه یافتن علل ترسهای نابهنجار ، تمایل به منطقی جلوه دادن این ترسها توسط ابداء عوامل خارجی بی ربط و نسبت دادن ترس خود به این عوامل بسیار شایع است . روانکاوان معتقدند که ترسهای نابهنجار زاد، به خطر افتادن محرکهای غریزی انسان می باشند و بعنوان ندایی هستند که از ضمیر ناخودآگاه انسان سر بر می اورند . نوع سوم ترس ، یعنی ترسهای اخلاقی و یا وجدانی ، منشأیی کاملا اجتماعی دارد ، به اعتقاد فروید اینگونه ترسها زاده تسلط سرکوب گرانه فراخود بر اجزاء دیگر ساختمان روانی انسان است .بدین معنی که ساختارهای اخلاقی و عرف و عادات اجتماعی ، که در ساختمان روانی فرد خود را به عنوان  فراخود یا  من برتر  متجلی می سازند ، بعنوان نیرویی مسلط و سرکوب گر غرایض فرد نمایان می شوند . هرچه دامنه محدودیتهایی که یک جامعه بر اساس ساختارهای اخلاقی و عرف و عادات اجتماعی برفرد متحمل می کند وسیع تر باشد و هرچه این محدودیتها در تعارض بیشتری با غرایض جسمی و ذهنی انسان قرار بگیرند به مراتب دامنه شیوع ترسهای اخلاقی در بین انسانهای آن جامعه  وسیع تر است و شکل ، محتوا و دامنۀ ترسهای اخلاقی و یا ترسهای وجدانی در یک جامعۀ معین نیز همواره در حال تغییر و دگرگونی است . بر اساس نظریه های ترس در روانکاوی  یعنی  نظریه های اخطار  ، می بینیم که محتوای ترسها از طرفی از این جامعه تا آن جامعه تفاوتهایی را نشان می دهد ولی در اساس محتوای ترسها تفاوتهای چشمگیری را نمی بینیم . اینگونه اشکال ترس و اشکال دیگری مانند  ترس از جدایی ،  ترس از دست دادن رابطه عاطفی  ،  ترس کوچکی در برابر جهان بزرگ و … که برای آنها منشأ واقعی در جهان تکنولوژیکی کنونی می توان یافت ، بدون شک می توانند جزء ترسهای منطقی به حساب آورده شوند ولی در عین حال مرزهای بین ترسهای منطقی ، ترسهای نابهنجار و ترسهای اخلاقی را نمی توان به راحتی از یکدیگر تمیز داد( بولای [4]، 1993 ،ترجمه درخشان 1391) .

طبق نظریات فروید انسان اولین ترس بزرگ زندگی خود را به هنگام تولد تجربه می کند ، ترسی که ناشی از جدایی نوزاد از بستر امن و آرامش بخش رحم مادر و ورودش به جهان ناشناخته زندگی در خارج از رحم ناشی می شود . تمام حواس چندگانه کودک به محض تولد در معرض تغییرات فوق العاده ای قرار می گیرند و کودک اولین قدم خود را برای مستقل شدن از ارگانیسم مادر و قرار گرفتن در شرایط زندگی در خارج از رحم را با نااگاهی مطلق بر دلایل احساس ترس خود بر می دارد .فروید این اولین تجربه احساس ترس را زمینه ساز تمامی ترسهای بعدی در حیات فرد تلقی می کند و از آن به عنوان ترس اولیه نام می برد . در طی جریان زندگی  ضمیر  انسان که میل به ارضاء غرایز خود را دارد رفته رفته تحت کنترل  خود و فراخود  قرار می گیرد . به موازات این روند نفوذ نااگاه ضمیر بر روی  خود  جهت ارضاء غرایز په ضمیر  افزوده می شود . هنگامی که این سائقهای ناخودآگاه بر  خود هجوم می اورند ، در سنین کودکی خود این قابلیت را ندارد که آنها را آگاهانه درک کند و بدین جهت این سائقها در کودک احساس ترس به وجود می آورند .این احساس ترس که فروید آن را  ترس خنثی  می نامد به منزله تهدیدخود توسط  ضمیر است . بدین صورت که  خوداز طرفی وادار میگردد که اجازۀ ارضاء شدن سائقهای ناخودآگاه برخاسته از  ضمیر را بدهد ولی از طرف دیگر تحت تسلط فرامین و منعیات فراخود قرار دارد و خود  را برمی انگیزد تا  ضمیر  را مهار کند . از ترسی که از این کشمکش ناشی میگردد فروید با نام  ترس اخلاقی  و یا  ترس وجدانی یاد می کند . بنابراین فعالیت خود عامل اصلی تولید و عملکرد ترس می شود . وظیفه ثانوی خود این است که به هر طریق ممکن ثبات روانی فرد را توسط جلوگیری از آگاهی یافتن فرد به احساس ترس حفظ کند . خودبرای اینکه به این کار یعنی جلوگیری اگاهانه از احساس ترس فائق بیابد ،  سیستم های دفاعی  [5] را بکار می گیرد . اگر دامنه این ترسها انقدر وسیع باشد که تمام سیستمهای دفاعی خودر برابر آن احساس ترس عاجز گردند در این حال تلاش خارج از حد  خود  در تحت کنترل دراوردن ترس به نوبه خود موجب شکل گیری علائم بیمارگونه روانی در فرد می شود .  در دیدگاه روان تحلیلی سیستم های دفاعی خود در مقابله با احساس ترس مطرح شده است ، بطوریکه آنافروید یافته های فروید را پیرامون روانشناسی  خود  و نظام پویای  سیستم های دفاعیارتقاء داده و سیستم های دفاعی  خود  را در سه گروه عمده طبقه بندی کرد : الف – عملکرد دفاعی به صورت پناه بردن به خیالات . ب –  منطقی جلوه دادن ترسها به صورت دلیل تراشی برای آنها   ج –  تداعی کردن خود با آدم های مستبد . ساده ترین و اولین نوع  سیستم های دفاعیکه خود اختیار می کند تا بر ترس فائق آید این است که گریختن از موقعیت ترس زا را می دهد .اما احساس ترس می تواند چنان قوتی داشته باشد که اجتناب کردن  به عنوان یک سیستم دفاعی  به نوبۀ خود موجب اختلالات عصبی متعددی گردد . اجتناب کردن  به عنوان نوعی ازسیستم دفاعی تنها در محدوده ای معین می تواند عمل کند ، یعنی تنها هنگامی که دامنه ترس وسیع نباشد . اگر سائقهای ترس زا در فرد با افکار ، با اعتقادات و یا احساسات مختلفی مترداف گردند در این صورت تحمل شرایط ترس زا غیرممکن میگردد و هم از این روی  اجتناب کردن پ عملی غیرممکن خواهد بود .در چنین حالتی  خود  از  سیستم دفاعی  دیگری استفاده می کند که در ادبیات روانکاوی با نام انکارگرائی  مطرح است . بدین معنی که فرد خطراتی را که وی را تهدید می کند انکار می نماید و از طریق انکار عوامل ترس زا ثبات روانی خود را جستجو می کند ، این خطر ممکن است دیگران را تهدید کند ولی من را هرگز تهدید نمی کند  و سیستم های دفاعی  مانند  اجتناب کردن  و یا انکارگرائی به صورت ناآگاه عمل می کنند و فرد در این حالت تنها بر احساس ناخشنودی خود ، عدم سرزندگی ، بسته و محدود بودن توانایی های خود و در یک کلام بر احساس فلج بودن خود واقف است. براساس تئوریهای فروید خاطره ترس زا به سرعت و یا حتی همزمان با موقعیت ترس زای تولید کنندۀ آن خاطره به قسمت ناخودآگاه رانده می شود ، حتی اگر تمام حواس فرد متوجه ان موقعیت بوده باشد . ناخودآگاه به قسمت بزرگی از ساختمان روانی اطلاق میگردد که محتویات آن بر فرد آشکار نیست و این محتویات تنها توسط تلاش آگاهانه ای که فرد برای آگاهی یافتن بر پاره ای از محتویات آن در یک زمان معین صورت می دهد ، می توانند به قسمت اگاه راه بیابند . بنابراین احساس ترس علیرغم اینکه در  ناخودآگاه  فرد جای گرفته است هنوز فعال است و می تواند در شرایط متعدد که شاید با شرایط ترس زا نیز شباهتی نداشته باشند ، به قسمت آگاه راه یافته و موجب برانگیخته شدن هراس در شخص بشود . در این حال فرد دیگر از علل ترس خود آگاه نبوده و فقط احساس اضطراب و هراس دارد . احساس ترسی که در ناخودآگاه قرار دارد ، بر کلیه جوانب زندگی فرد اعم از تفکرات او ، توانایی ها و خواستهایش و حتی در کلیه رفتار وی تأثیر گذارده و زندگی را بر وی سخت  میگرداند .همچنین اگر تفاوت بین خود واقعی فرد  و  خود ایده آل وی  زیاد باشد ، در آن صورت این تفاوت قابلیت ان را داراست که فرد را از خود ناراضی کرده و تکامل ناسالم شخصیت وی را باعث گردد . برای این که ترس ناشی از وجود این تفاوت زیاد در خفا بماند سیستم دفاعی روانی فرد به مکانیسم دفاعی ای روی می اورد که فروید از ان با نام  فرافکنی  یاد می کند . فرافکنی  عبارت است از نسبت دادن نمودهای شخصیت ، افکار ، عقاید . احساسات خود به افراد دیگر . بدین معنی که شخص در این حالت کلیه خصوصیات ناپسند خود را، که خود وی وجود آنها را در خود به عنوان نکاتی منفی تلقی می کند، به دیگران نسبت می دهد . مکانیسم های دفاعی روانی دیگر ، عبارت است از  برگشت  و یا واپس روی  که در این حالت شخص هراس دار تمایل شدیدی به بازگشت به مراحل قبلی تکامل خود را در رفتارها و افکارش نشان دهد . ممکن است فرد هراس دار برای غلبه بر حالت ترس خویش تظاهر سائقهای ناپسند خویش را مانند  خصومت را به خاطر جلوگیری از مورد تنبیه و سرزنش واقع شدن ، در خود سرکوب کند . ( نیکخو ، 1392) .

دیدگاه شناختی و ترس : ترس حالتی است روانی- احساسی که در اثر روبرو شدن با خطری برای فرد پدید می آید و واکنشی است در برابر عوامل تهدید کننده ای که، فرد قدرت مقابله مستقیم با آن را ندارد. دسته بندی هائی ترس که از  سوی  دیدگاه شناخت گرایان  ارائه شده است که عبارتند از: ترس از بی پناهی ، ترس از فریاد و صداهای هولناک ، ترس از عدم تعادل ، ترس از افتادن و سقوط ، ترس از درد ، ترس از افراد ناآشنا ، ترس از ارتفاع ، ترسهای مدرسه ای چون ترس از امتحان و معلم و مدرسه ، ترسهای اجتماعی چون ترس از افراد نامانوس ، جمعیت ، فشارهای اجتماعی ، ترسهای عاطفی ، ترس های اکتسابی ناشی از بدآموزی های اطرافیان که بیشترین ترس را تشکیل می دهد ، ترس از اشیاء و حیوانات و پدیده ها مثل ترس از مار و طوفان .برخی از ترسها صورت آموختنی دارند مثل ترس از تکرار تجارب تلخ گذشته مثل ترس از آمپول و ترس از ازدواج برای افرادی که شاهد تیره روزیهای والدین خود بوده اند ، ترس از شکست واز تحقیر و طرد و …. که اغلب اینها  اکتسابی و قابلیت یادگیری دارند .

مدرسه هـــــراسي[6] يا تـــرس از مدرسه
ترس غير منطقي از مدرسه در واقع به معني امتناع از مدرسه رفتن است و يكي از نشانه هاي اضطراب جدائي از والدين، خانه، خانواده يا شرايطي است كه به آن دلبسته و وابسته شده بود.امتناع از مدرسه رفتن در هر سني ديده مي شود، اما معمولاً در ابتداي هر مقطع به صورت واضح تر و عيني تر خود را نشان مي دهد. تقريباً اين مسئله در بين پسرها و دخترها در سنين آغاز مدرسه به طور يكسان ديده مي شود، اما در سطوح بالاتر با اندكي تفاوت از يكديگر سبقت مي گيرند. در خانواده هايي كه بچه ها با فاصله هاي زياد از يكديگر متولد مي شوند شايعتر بوده و همانطور كه گفته شد شايع ترين دليل ترس از مدرسه در بين كودكان و در بدو ورود به مدرسه ناشي از اضطراب جدايي از والدين بخصوص مادر است.
معمولاً مادران بچه هايي كه دچار اضطراب جدايي هستند شخصيتي افراطي، مضطرب، بيش از اندازه حمايت كننده ، غيرمنطقي ، حساس و عاطفي (سمپاتيك) دارند كه اضطراب خود را با بيان افكار منفي و اضطراب آلود و عمل خود به بچه ها منتقل مي كنند ( اتکینسون ، 1998، رفیعی 1384 ) .
اغلب مادران كودكاني كه ترس از مدرسه رفتن دارند، افرادي وسواسي، كم تحمل، نكته سنج و موشكاف هستند كه احتمالاً خود يا يكي از نزديكانشان در كودكي دچار همين مشكل بوده اند.
ترس يا امتناع از مدرسه بيش از آنكه علت شخصيتي، عاطفي يا… داشته باشد، ناشي از يادگيري و اکتسابی است. مادر يا پدر در ارتباط خود با كودكان ، مفاهيم و نكته هاي منفي از محركها و مكانهايي مثل مدرسه يا درس خواندن مي دهند و وقتي تجربه هاي منفي توأم با وحشت و ترس و اضطراب، خود را از دوران تحصيل و مدرسه، تنبيه و توبيخ ها به فرزندان انتقال دادند ، خواه ناخواه  امتناع و ترس از مدرسه را در افكار آنان تداعی میکنند.

نظریه ماروین زاکرمن و ترس : زاکرمن  هیجان خواهی را تحت عنوان نیاز به تجارب و احساس های گوناگون، پیچیده، بدیع و بی سابقه و تمایل به خطر جویی تعریف کرده است . یکی از عناصر اصلی هیجان خواهی تمایل یا اشتیاق به خطر جویی است، در حالیکه نتیجه رفتار کاوشی اشارت بر این که خطر جویی اغلب برانگیزنده ترس است و ترس با رفتار کاوشی ناهمساز یا غیر قابل تلفیق است. هیجان هایی از قبیل ترس باعث سطوح انگیختگی بالا می شوند، به همین دلیل، ترس مانع کنجکاوی موجودات میشود ، یعنی از هیجان خواهی و کسب تجربیات جدید، خودداری می کنند.
زیرا آنها در سطح بهینه انگیختگی هستند و اما جالب است که زاکرمن توانسته است تمایل افراد را با خطرجویی به کاوشگری ارتباط دهد. به همین دلیل اگر فردی در مرحله خاصی از هیجان خواهی باشد، به همان نسبت خود را از نظر کارکرد عملی ،  مانند یادگیری  ، در معرض آزمایش قرار می دهد ( نیکخو ، 1392) .

نظریه توماس هابز و ترس : از دیدگاه  توماس هابز، انسان ها به مثابه بخش هایی از طبیعت نگریسته می شوند و از قوانین بنیادی حاکم بر سایر موجودات طبیعی تبعیت می کند. مادام که فرد در این جهان زندگی می کند، از چیزی به نام آسودگی دائمی ذهن خبری نیست، زیرا زندگی جز جنبش نیست و هرگز نمی تواند خالی از هراس، میل و احساس باشد. هابز معتقد است که در طبیعت انسان سه انگیزه اصلی برای کشمکش وجود دارد: نخست رقابت، دوم ترس و سوم طلب عزت و افتخار. علت اول آدمیان را برای کسب سود، علت دوم برای کسب امنیت و علت سوم برای کسب اعتبار و شهرت به تعدی وا می دارد .منظور هابز در این باره این است که هر چند آدمی بی شک خواهان صلح است، ولی ترس او از دیگران، اشتیاق او به حفظ آنچه که در اختیار دارد، تمایل خودخواهانه و حریصانه او برای تحصیل چیزهای بیش تر، یعنی رغبت ها و نفرت های اصلی، وی را بر آن می دارد که همواره با دیگران در ستیز باشد ( علیا ، 1382 ) .

فیزیولوژی ترس : بررسی فیزیولوژی هیجان‌ها ، حاکی از آن است که   چند منطقه مغزی در هیجان‌ها دخالت دارند. “بادامه” سریعا به محرک‌های هیجانی پاسخ می‌دهد. بسیاری از دگرگونی‌های بدنی که در هیجان رخ می‌دهد، در نتیجه فعالیت دستگاه عصبی خودمختار[7]  به وجود می‌آید. سمپاتیک، بخشی از این سیستم، با آزاد کردن هورمون‌های اپی‌نفرین و نوراپی‌نفرین در هنگام هیجان در این تغییرات بدنی نقش مهمی ایفا می‌کند. به طور کلی نیمکره راست در ابراز و تشخیص هیجان نقش دارد.هیجان یک مجموعه ی روانی –فیزیولوژیک است و نشانه های عضوی آن تنوع زیادی دارد. بنابراین ، اگر تصور کنیم که هر هیجان واکنشهای فیزیولوژیک خاص خود را دارد کاملا ساده اندیشی خواهد بود.وقتی هیجان شدید و زودگذر است ، واکنشهای فیزیولوژیک آن یکنواخت تر از موقعی است که هیجان ملایم و طولانی است. کند یا تند شدن جریان خون و تنفس و انقباضهای رگهای سطحی ، از جمله واکنشهایی است که در هیجانهای غم ،شادی ، خشم و ترس شدید دیده می شود.وقتی هیجان ملایم و طولانی است ، واکنشهای فیزیولوژیک آن متفاوت از واکنشهای یک هیجان شدید است. رابطه بین نوع هیجان و واکنشهای جسمی آن یک رابطه ی ساده و بدون ابهام نیست . در واکنشهای فیزیولوژیک هیجان ،نوعی برانگیختگی و فرو ریختگی دیده می شود که در عین حال ترکیبهای متفاوت دارند . در تبیین هیجان ترس  ، یک قسمت از واکنش حرکتی ترس، از دگرگونی و کشیدگی عضلات ریز حاصل می شود که کم و بیش در مکان های خاصی از بدن به وجود می آیند پریدگی رنگ صورت، گود رفتن گونه ها، افتادن فک پایین، بزرگ شدن چشم ها، انبساط مردمک چشم؛.و همچنین واکنش های حرکتی هیجان می توانند از انقباضهای تشنجی ماهیچه ها ناشی شوند ، لرزش دستها و صدا، که موجب دگرگونی طنین آن می شود . لذا در تبیین کلی فیزیولوژی ترس بیشتر واکنشهای غیر ارادی، یعنی بازتابها، مسلط  و حاکم هستند. علاوه بر واکنش های نگرشی و حرکتی غیرارادی، نگرشها و حرکاتی نیز وجود دارد که بیشتر ارادی است، به محیط و به تعلیم و تربیت وابسته است. این نگرش ها و این حرکات ارادی مخصوصا در هیجانهایی دیده می شود که تجلی آنها نقش اساسی در روابط اجتماعی دارد ( کالات[8] 2007 ، سیدمحمدی 1387) .

در این مقاله به این  مسئله پرداخته  شده است که ترس و انواع ترس از لحاظ روانشناختی ، بویژه در دیدگاه روان تحلیلی و دیدگاه شناختی چیست  آیا بین یادگیری و ترس رابطه وجود دارد ؟ عوامل موثر بر ترس در ارتباط با یادگیری چه عواملی هستند ؟

روش

روش پژوهش حاضرمطالعه موردی و با توجه به هدف پژوهش که بررسی رابطه ترس و یادگیری و بر اساس فرضیه های مورد نظر ازمنابع و کتاب های مرجع و قابل استناد ، تالیفات و ترجمه های داخلی و خارجی ، سایت ها ی معتبر و مقالات فارسی وانگلیسی اطلاعات جمع آوری و مقاله حاضر تدوین شد. روش گردآوري مطالب در اين مقاله روش كتابخانه‌اي است و در واقع مطالب از چند كتاب و مقالة معتبر در اين مورد استخراج شده است.

 

 یافته ها

ترس  و یادگیری از  جنبه روانشناختی

روانکاوان در مورد تعریف و تبیین ترس  مدعی هستند که برای مساله ترس باید عمیق تر نگریست و ریشه های پنهانی که این امر در درون آدمی دارد باید کشف کرد . اساس ترس احساس یک صدمه بدنی ، یک آسیب روانی است که آدمی را وا می دارد نسبت به آن یک حالت دفاعی به خود بگیرد. در واقع پاسخی است به تهدیدهای واقعی یا تصوری، که روانکاوان آن را مایه نخستین تداعی های ذهنی فرد ذکر کرده اند. آنان عنوان میکنند که هیجان ناشی از  پرخاشجویی ، اضطراب جدایی ، و تمایلات جنسی غیر اُدیپی ، در حکم پایه ای برای رشد ترس و هراس  است و برخی از روانکاوان رابطه ای بین ترس و تحقیر قائل بوده و معتقدند احساس حقارتهای ناشی از دوران کودکی که به صورت مستقیم و غیر مستقیم افتاده میافتد زمینه ساز و منشاء بسیاری از نابسامانیها و وحشت ها و ترس های دوران کودکی و حتی در بزرگسالی است.دیدگاه تحلیل روانی فروید در رابطه با ترس و یادگیری بیانگر ان است که ، کودک مبتلا به هراس از مدرسه را کودکی می داند که نسبت به والدین تمایلات پرخاشجویانه ای دارد و از این که تمایلات را به صورت ترس از ترک گفتن و جدا شدن از پدر و مادر ابراز کند عاجز است ؛ از این رو به گذشته باز می گردد و به یک نیازمندی قبلی توسل می جوید ، و خشم خود را از دنیای خارج و بویژه از مدرسه ظاهر می سازد . دیدگاه  روان تحلیلی عنوان میکند که حضور و شرکت در مدرسه حقیقتاً می تواند بطور مستقیم از اضطراب جدایی ناشی شده باشد  و چنین نیست که امتناع از مدرسه تنها حاصل خشمی تغییر شکل یافته باشد.

تبین و تعریف ترس در دیدگاه شناختی : دیدگاه شناختی هیجان ترس  را واکنش کلی ،شدید و کوتاه ارگانیسم به یک موقعیت غیره منتظره ،همراه با یک حالت عاطفی خوشایند یا ناخوشایند عنوان میکند .ترس واکنشی طبیعی ، لازم ، مهم و مفید بوده و اکر بطور کامل و منطقی تبیین و تعبیر شود ، یک پاسخ هیجانی به موقعیت ها و داده های پیرامون زندگی است که با ظهور یک عامل یا شئی ظاهر می شود. ترس حالت و نگرشی است هیجانی- احساسی  ، که در اثر روبرو شدن با خطری برای فرد پدید می آید.  ترس واکنشی است در برابر عوامل تهدید کننده ای که، فرد قدرت مقابله مستقیم با آن را ندارد. هیجان ترس از طریق نگرش های فرد نسبت به موضوع ترس مشخص میشود ، تمایل به اجتناب از ترس، تمایل به دور شدن از حوزه ی عمل آن یا حتی از حضور آن، تمایل به فرار به نقطه دور دست، مخفی شدن در پشت مانع، کز کردن، تمایل به بی حرکت ماندن در جای خود، واکنش های منفی در مقابل هر نوع تماس یا تهدید به تماس، واکنش های منفی در مقابل هر تلاشی که بخواهد اعضای بدن را به حرکت در آورد؛ تشنج به صورت خمیدگی، دست و پا زدن، فریاد کشیدن و در برخی موارد، اقدام به اعمال دفاعی فعال: غرغر کردن، گاز گرفتن و چنگ زدن  ، همگی حاکی از نحوه نگرش فرد به ترس است .

بر اساس دیدگاه شناخت گرایان در رابطه با ترس و یادگیری، تجربه نشان داده امتناع يا ترس از مدرسه در هر سني ديده مي شود .در دوره ابتدائی نقش والدين  در سنین ابتدائی در پدیدآیی ترس دراین دوران حائز اهمیت است ، بطوریکه اين سن مصادف است با ساخت طرح واره هايي از محيط اطراف كه توسط نزديك ترين افراد به فرد انتقال داده مي شود، كودك ۶ يا ۷ ساله آمادگي بسيار زيادي براي دريافت، ذخيره و حفظ اطلاعاتي دارد كه نزديكان به خصوص پدر و مادر، خواهر و برادر، در مورد يك شي، مسئله، مكان يا فرد به او مي دهند. هر گونه برداشت منفي والدین و انتقال آن به كودك، التهاب، دلواپسي، تشويش، اضطراب و ناراحتي يا آرامش، انگيزه مثبت، تلاش و كوشش، شادماني و هيجانات مثبت مي تواند در واكنش كودك به یادگیری و مدرسه مؤثر باشد. آنچه والدين به صورت احساس، افكار، اعمال و گفتار به فرزندشان انتقال مي دهند، بخصوص در اين سن  ، تهييج نسبت به حضور يا عدم حضور (مثلاً در مدرسه و كلاس) ، ايجاد باورهاي غلط نسبت به معلم، ايجاد يأس و يا نااميدي از آينده، بيان و ابراز تشويش و نگراني از چگونگي حضور بچه ها در مدرسه و… حساسيت منفي و واكنش عاطفي او را در پي خواهد داشت . همچنین یکی دیگر از عوامل دخیل بر یادگیری و ترس از مدرسه درکودکان و یادگیرندگان
اضطـــــراب جدايــــي است ،  .
که همان اضطراب كودك از جدا شدن و از دست دادن تكيه گاه، پناهگاه و وابستگي به مادر است. معمولاً مادران سعي در وابسته نمودن كودكان به خويش دارند و به واكنشهاي عاطفي آنان نسبت به ترك پاسخ مي دهند كه در طولاني مدت و در هنگام وارد شدن به محلي ناآشنا يا تغيير مكان بدون حضور مادر، دچار نوعي حالات اضطراب به نام اضطراب جدايي[9] مي شود كه خصوصيات آن اضطراب شديداست ، بویژه موقع جدا شدن از افرادي است كه كودك وابستگي مهمي نسبت به آنها دارد. اين وابستگي مي تواند به خانه يا محيط هاي آشنا هم باشد، گاهي در بچه ها هنگام جدا شدن از مادر حتي نشانه هايي از هراس هم ديده مي شود، كه فراتر از آنچه كه از سطح رشد آنها انتظار مي رود، است وهر گونه تأكيد و تحريك كودك در اين شرايط به حضور در مدرسه ، شدت واكنشها را افزوده و نتيجه منفي  ترس را به بار مي آورد.
دردوره راهنمايــي  ، اضطراب جدايي جاي خود را به امتناع از مدرسه رفتن مي دهد، در واقع در اين مقطع امتناع از مدرسه رفتن مطرح مي شود نه ترس و آن به دليل كسب تجربه هاي عيني است از حضور در مدارس ابتدايي، مشاهده رفتارها، ارائه اطلاعات واقعي يا غيرواقعي از مقطع تازه، توسط همسالان، افراد خانواده و غيره، وابسته شدن و عادت به حضور يك معلم در تمامي دروس ، تعداد كم دانش آموزان كلاس و ترس از حضور در كلاسهاي حجيم يا معلم هاي مرد ، عدم آگاهي نسبت به مقطع تحصیلی ، قوانين و مقررات مدرسه، سختگيري كادر اجرايي و دبيران و در صورتي كه از نظر آموزشي ضعيف بوده باشند، ترس از ناتواني و شكست تحصيلي تجلی می یابد.

در دوره دبیرستان ،  تحولات مربوط به بلوغ، رشد فكري و رواني، تمايل به استقلال طلبي، تغيير در ارزشها و تحولات جسماني درسن نوجوانی آغاز مي شود. نوجوان در اين سن بسيار حساس، زودباور و تأثيرپذير است. تجربه هاي قبلي از نحوه رفتار معلم، محيط آموزشي، ناظم و مدير و روابط با همسالان در چگونگي واكنش او نسبت به محيط تازه مؤثر است. بي ترديد در آغاز هر پايه به طور طبيعي مواجه با نوعي دلشوره اضطراب و نگراني نوجوانان در برخورد با محيط تازه تحصيلي خواهيم بود. اخلاق و رفتار معلم، طرز تفكر او، سطح فرهنگي، كيفيت و نحوه آموزش دروس، و برخوردش با مسايل و مشكلات بچه ها، روش كلاسداري و تدريس و شيوه هاي انضباطي او، جاذبه و دافعه اش، تشويق و تنبيه، نظم و ترتيب در دوره ابتدايي و آغاز دوره راهنمايي تأثير سازنده يا مخرب در افكار و واكنشهاي او به محيط تازه دارد.متـــوسطه ،اين دوره همراه با تغيير در نگرشها ، باورها، ارزشها، تغييرات بلوغ و تحول عميق در لايه هاي مختلف شخصيت است. با ورود به مقطع نظري نوجوان دوره وابستگي به والدين، كودكي و مطيع بودن را كنار مي گذارد. اما نه به طور كامل ، والدين به علت تغيير در ظاهر فيزيكي و سعي در مستقل شدن نوجوان، او را رها مي كنند. اما نوجواناني كه تا اين سن چه از لحاظ درسي و چه تربيتي تحت تأثير والدين بخصوص مادران، اتكا و حمايت او بودند، ناگهان دچار ترس شده و  خود را بدون حامي تنها در محيطي بسيار شلوغ  با افرادي سختگير و از ديد خود خشن مي بيند. از عوامل مرتبط با ترس و یادگیری،  تجربه سختگيري ها، شكست هاي درسي، توبيخ، بدرفتاري مسئولان مدرسه، تندخويي و خشونت از طرف معلم و…است که یادگیرنده را نسبت به حضور در محيط مدرسه بيزار مي كند. تغيير در حجم، كيفيت و موضوع كتب درسي و افزايش تعداد دروس و ناآشنايي با واحدهاي درسي و… است که در نخستين روزهاي حضور در مدرسه فرد را دچار حالات عصبي و عاطفي مي كند،  و در نهايت احتمال امتناع از مدرسه رفتن و نهايتاً به صورت واكنشهاي جسماني مثل سردرد، دل درد، حالات تهوع و بيماريهاي ناگهاني بروز می یابد.از دیگر عوامل مرتبط با ترس و یادگیری عامـــــل پنهان است .
آنچه معمولاً مورد كم توجهي مسئولان و دست اندركاران مدارس و آموزش و پرورش قرار مي گيرد، توجه به فضا و محيط فيزيكي مدارس است . كلاسهاي كوچك و تاريك يا بسيار وسيع با تعداد زياد دانش آموز، بچه ها را در نخستين تجربه حضور در مدرسه وحشت زده مي كند( خسرو شاهیان ، 1390 ).

در تبیین کلی دریافتیم که هیجانات کل وجود ما یعنی احساس‌ها، انگیختگی بدن، احساس هدفمندی و ارتباطات غیرکلامی ما را فعال می‌کنند وارزیابی شناختی هیجان ها میتواند سبب افتراق  هیجان های مختلف شود .لذا آگاهی  و ارزیابی شناختی ابزاری برای آموزش هیجان است . خود آگاهی هیجانی  آگاه بودن از خلق و خوی خویش ونوعی نگرش و توجه بی طرفانه به حالات درونی، یا درک عمیق و روشن از احساسات ، هیجانات ، نقاط ضعف ، نیازها و سائق های فرد است و موجب آگاهی فرد از هیجان های خود و باز شناسی هیجان آنگونه که رخ میدهند  ، میشود خود آگاهی هیجانی کسب توانائی  کنترل لحظه به لحظه هیجان برای بینش روانشناختی وآگاهی و درک خویشتن است  و .به عبارتی دیگربا خودآگاهی هیجانی  میتوان به تفسیر و پیش بینی و تعبیر هیجان ها از جمله ترس  پرداخت .از سوئی نظم بخشی هیجانی شامل آگاهی ازمعانی هیجان ، چگونگی ترکیب و تنظیم هیجان ها  که موجب درک حقایق بنیادی ماهیت انسان و بهبود روابط بین فردی میشود وفهم و تحلیل اطلاعات هیجانی است . نظم بخشی هیجانی توانایی مقابله با عاطفه منفی را با افزایش دادن آگاهی و کاهش دادن واکنش پذیری به زندگی درونی به یادگیرندگان را میسر میسازد. با نظم بخشی و تنظیم هیجان آنان میتوانند هبجان ترس خود را ساماندهی و هدایت کرد.یادگیرنده با برخورداری از دانش هیجانی که شامل  فهم و تحلیل اطلاعات هیجانی وتوانائی فهم چگونگی ارتباط بین هیجان های متفاوت  از جمله ترس در موقعیت یادگیری است ، قادر خواهد شد بر آن فایق آید.

 

نتیجه گیری

در روان شناسی ، هیجانها جایگاه بسیار حساس و بنیادی دارند، زیرا رابطه ی آنها با نیازها و انگیزشها بسیار نزدیک است و می توانند ریشه ی بسیاری از اختلالهای روانی یا روان –تنی از جمله ترس را تشکیل دهند. هیجانها حتی می توانند سلامت انسان را تضمین کنند.به رغم تلاشهای بسیار گسترده ای که فلاسفه ،فیزیولوژیستها و روان شناسان برای تبیین هیجانها به عمل آورده اند ، ماهیت و شیوه ی عمل  هیجان های چون ترس هنوز به طور روشن بیان نشده و به حالت فرضیه باقی مانده است.   اگر ما انسان ها قابلیت تجربه کردن و ابراز کردن هیجان‌ها را تکامل بخشیده‌ایم، پس هیجان‌ها باید برای اجداد ما سازگارانه بوده و احتمالا براي زمان اکنون نیز چنین باشند .ترس واکنشی طبیعی ، لازم ، مهم و مفید بوده و اگر بطور کامل و منطقی تبیین و تعبیر شود ، یک پاسخ هیجانی به موقعیت ها و داده های پیرامون زندگی است که با ظهور یک عامل یا شئی ظاهر می شود.

نظریه پردازان روان تحلیلی جدید ،  نظریۀ فروید را دگرگون و توسعه داده اند ، اما ساخت اصلی این نظریه همچنان بدون تغییر باقی مانده و تغییرات اولیۀ این نظریه این امکان رافراهم می سازد تا هیجان ناشی از  پرخاشجویی ، اضطراب جدایی ، و تمایلات جنسی غیر اُدیپی ، در حکم پایه ای برای رشد هراس به کار آید است و با افزایش و رشد ” من ” ، ترس بیشتر متوجه نمادها و اشیائ و رویدادهای خیالی و ترس از آینده جلوه گر میشود . بر اساس نظریه های ترس در روانکاوی  یعنی  نظریه های اخطار  ، دریافتیم  محتوای ترسها از طرفی از این جامعه تا آن جامعه تفاوتهایی را نشان می دهد ولی در اساس محتوای ترسها تفاوتهای چشمگیری را نمی بینیم و اشکال دیگری مانند  ترس از جدایی ،  ترس از دست دادن رابطه عاطفی  ،  ترس کوچکی در برابر جهان بزرگ و …میتوان برای آنها منشأ واقعی در جهان تکنولوژیکی کنونی یافت.در مورد ترس و یادگیری دیدگاه  روان تحلیلی عنوان میکند که حضور و شرکت در مدرسه حقیقتاً می تواند بطور مستقیم از اضطراب جدایی ناشی شده باشد  و چنین نیست که امتناع از مدرسه تنها حاصل خشمی تغییر شکل یافته باشد.

در دیدگاه شناختی ترس راحالت و نگرشی هیجانی- احساسی میداند که در اثر روبرو شدن با خطری یا عوامل تهدید کننده ای برای فرد پدید می آید . رابطه ترس و یادگیری در این دیدگاه اینگونه تبیین شده که ترس در موقعیت یادگیری ناشی از تجربه سختگيري ها، شكست هاي درسي، توبيخ، بدرفتاري مسئولان مدرسه، تندخويي و خشونت ، تغيير در حجم، كيفيت و موضوع كتب درسي و افزايش تعداد دروس و ناآشنايي با واحدهاي درسي ، گونه برداشت منفي والدین و انتقال آن به كودك، التهاب، دلواپسي، تشويش، اضطراب و ناراحتي يا آرامش، انگيزه مثبت، تلاش و كوشش، شادماني و هيجانات مثبت مي تواند در واكنش كودك به یادگیری و مدرسه مؤثر باشد. ، توجه به فضا و محيط فيزيكي مدارس ، اضطـــــراب جدايــــي از والدین ، مشاهده رفتارها، ارائه اطلاعات واقعي يا غيرواقعي از مقطع تازه، توسط همسالان، افراد خانواده و غيره، وابسته شدن و عادت به حضور يك معلم در تمامي دروس ، تعداد كم دانش آموزان كلاس و ترس از حضور در كلاسهاي حجيم يا معلم هاي مرد ، عدم آگاهي نسبت به مقطع تحصیلی ، قوانين و مقررات مدرسه، سختگيري كادر اجرايي و دبيران و در صورتي كه از نظر آموزشي ضعيف بوده ، تغيير در نگرشها ، باورها، ارزشها، تغييرات بلوغ و تحول عميق در لايه هاي مختلف شخصيت و غیره است .

ترس همواره بعنوان یکی از مهمترین مشکلات جامعه بشری معرفی شده است و بسیاری از نابسامانی های رفتاری کودکان و نوجوانان ، سوء عمل ها ، بی تصمیمی ها ، ضعف اراده ها ، عدم توان اندیشیدن درست و حتی لغزش ها و سقوط های اخلاقی به ترس مربوط می شود و همچنین ترس در جنبه آموزش و یادگیری  مساله مهم و نگران کننده  ای است که بسیاری از والدین و مربیان در رابطه با خود و فرزندان خویش با آن مواجه اند . کسب مهارت های چون دانش و ارزیابی شناختی هیجان ترس ، خودآگاهی  هیجانی و نظم بخشی هیجان ، کسب  توانائی ادراک  علت ها و پیامد های هیجان ها   و همچنین توانائی تفسیر احساسات پیچیده و هیجانات متناقض  و توانائی پیش بینی انتقالات و تغییرات و تحولات احتمالی هیجانات  نظیر انتقال از ترس و اضطراب به رضایت  و خشنودی در ارتقا میزان یادگیری و ساماندهی هیجان ترس کارآمداست.

دیدگاهتان را بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 + 4 =